top of page

آنچه می بایست از گروه بندی مردمان در دوره ی جمشید پیشدادی بدانیم

🌹《یک نکته از هزاران》🌹



《طبقه بندی مردم در دوره ی جمشید》 چرا؟ و (گفتنی هایی در باره ی چند و چون ؛ سود و زیانهای آن گروه بندی)


به گمانم بهتر باشد که گفتار را از آنجا بیاغازیم که 《رای مندی》 انسان را بر آن میدارد که سخت ترین و سرنوشت سازترین گام ها و کارها را ؛ برای فراهم آوردن یک زندگی به آیین آغاز کند ؛

آنجا که گیومرت ؛ رنج پلنگینه پوشیدن و پناه گرفتن در کوه و غار را بر خود هموار میکند و هتا به قیمت جان پسر《خوبرویش ؛ سیامک》؛ (سیامکی که پدر به جانش بر از مهر گریان است و از بیم جدایی اش بریان ) ؛ هم که شده ؛ کاری میکند کارستان و خرد را کاربند دارد و با همه ی رنجی که میبرد به آدم ها می آموزد و می نمایاند که ادامه ی زندگی و هر آنچه می بایست ؛ برای آنها در گرو《 کار گروهی و برنامه ریزی و اندیشه 》 است . اگر چه به شیوه ای بسیار ابتدایی ؛ باری کیست که نداند همیشه گام آغازین سخت ترین گام است و بسیار سرنوشت ساز . گیومرت از دنیا میرود و این راه نیک از او ؛ (مُردِری) می ماند .

پس از گیومرت ؛ جهاندار هوشنگ با رای و داد ؛ بسان پسری خلف راه نیا را سخت کوشانه در پیش میگیرد ؛ نخستین گونه ی قانون گذاری از او آغاز میشود و آدمی با هدایت او خانه ی نیک میسازد و دیگر ناچار نیست که در غار زندگی کند و بسیاری کارهای دیگر .

در دوره ی هوشنگ نیز آدم ها گام های سرنوشت سازی را برمی دارند و همچنان امیدوار به آینده ای که بتوانند یک زندگی راحت را برای خود و فرزندانشان فراهم کنند به پیچ و خم هایی که پشت سر گذاشته است می اندیشد و با امید بیشتر به آینده پیش میرود .

پس از هوشنگ ؛ دوره ی تهمورت بآفرین و کمر بسته ی ( جنگ و کین) است . او که به 《مند و وند و بند》آراسته است ( هوشمند است و زیناوند است و دیوبند )

کمر همت می بندد تا آدمی را از گردنه های پیش رویش به سلامت بگذراند . او و دستور دانا و پرهیزگارش (شهراسب) کار دیوها را که دغدغه ی بزرگ آدمِ آن دوره بوده اند ؛ یکسره میکنند و آنها را به گونه ای مهار میکنند که نه تنها زیانبار بودن آنها را به کمترین اندازه می رساند بلکه با تیزبینی و خرد کاربندی خود در آنها سودمندی هایی می بیند و آن سودمندی را در راه پیشبرد و پیشرفت آدم به کار میگیرد .

و همچنان راهنما و یاور آدم ها است تا راه را درست بروند ؛ ناامید نشوند و از پس دیوها* بر بیایند . و همین گونه میشود . آدم دوره ی تهمورت حس میکند که اگر سر پا بایستد و دستش را بلند کند چه بسا با نوک انگشت خود قله ای که چند ده هزار سال برایش کوشیده را لمس کند . همین اندازه نزدیک ؛ همین اندازه دور!

* )در باره ی واژه های دیو . سروش. افسون و جادو . اگر عمر یاری کرد خواهم نوشت. و در اینجا به این گفته بسنده می کنم که دیو در شاهنامه یک معنای یگانه ندارد) .


هر کدام از این نامها ( گیومرت ؛ هوشنگ و تهمورت ) پایه گذار روندها و شناساننده ی چیزهایی بوده اند برای نخستین بار ؛ که آن 《روندها و چیزها》برای ادم های ان دوران بسیار بسیار مهم و سرنوشت ساز بوده اند .


این پیشگفتار مرا به یاد سروده ی زیبای مهربانو دکتر ژاله ی اصفهانی( که نامش جاودان بلند و مانا) ؛ همان که او را شاعر امید می‌نامیدند ؛ می اندازد :


زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست ؛

هر کسی نغمه ی خود خوانَد و از صحنه رَوَد

《صحنه پیوسته به جاست》

خُرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد!!

*********

و سرانجام دوره ی 《جمشیدی》 می رسد که فروزان شده تخت شاهی بدوی و جهان را فزوده بدو آبِروی!

او به روشنی میداند که دوره ی او دوره ای است که آدم می بایست گام های نهایی را بردارد و کیست که نداند ( گام های پایانی همان اندازه مهم و سرنوشت سازند که گام های آغازین ) و به گمان من گام های پایانی هتا سرنوشت سازتر از گام های آغازین هستند چرا که در این دوره آدم هزاران سال رنج کشیده و بسیاری خطرها ها را به جان خریده تا دانسته ها و سرمایه ی ارزشمندی را به هم بزند و در اینجا می بایست تصمیم بگیرد که با این داشته های گرانبها چه کنَد و آنها را در چه راهی به کار بندد!!.


و جمشید دوره ی خود را با برداشتن گام هایی درست و به آیین می آغازَد .

بَدان را ز بَد دست کوتاه کند و آدمی را به سوی روشنی راهنما میشود .


اگر چه همه ی آنچه که تا اینجا نوشته ام پیشگفتار گونه است اما برای دانستن اینکه هر تصمیم جمشید در این دوره تا چه اندازه سرنوشت ساز بوده ؛ نوشتن آنها بایسته بود

و جمشید پس از یک سلسله کارهای بسیار خوب و درست و راه گشا ؛ یک برنامه ی بنیادین دیگر را پی ریزی میکند .

ز هر پیشه ای انجمن کرد مرد

بدین اندرون پنجهی نیز خورد !


جمشید پنجاه سال را اندیشمندانه گروه های گوناگون را گِرد می آورد و در کار آنها اندیشه می کند و سرانجام :


گروهی که آتوربان خوانی اش

به رسم پرستندگان دانی اش

جدا کردشان از میان گروه

پرستنده را جایگه کرد کوه


در آن دوره کسی را از پیش برای پیشه ای آموزش نمی دادند و چنین چیزی شدنی نبود . آنانکه بنا به گوهر و سرشت خود و یا بنا بر آنچه برایش در درسترس و شدنی بوده ؛ کار و پیشه ی خود را بر میگزیده ؛ و در آن دوران گروهی چنین تصمیم گرفته بودند در زندگی شان را به پرستش بگذرانند ؛ جمشید شاه اینان را از میان مردمان دور کرد و جایگاه آنها را (برای پرستش) کوه برگزید .

بِدان تا پرستش بود کارشان

نوان پیش روشن جهاندارشان ؛

《گروه پرهیزگاران ایزد پرست 》


پس از آن نیز :

صفی بر دگر دست بنشاندند

همی نام ؛ تیشتاریان خواندند

کز ایشان بود تخت شاهی به پای

وز ایشان بود نام مردی به پای

《گروه دلیران جنگجو》


و در ادامه نیز ؛

پسودی سه دیگر گرُه را شناس

کجا نیست از کس بر ایشان سپاس

بِکارَند و ورزند و خود بدروند

به گاه خورش سرزنش نشنوند

《گروه دام پروران و کشاورزان 》


و جمشید همچنان اندیشمندانه و پویا راه درست را شناخته و در آن راه گام برمی دارد آنگونه که:

تن آزاد و آباد گیتی بدوی ...

بر آسوده از داور و گفتگوی

آدمی را به خوبی و در راه درست و درستی راهنماست

و سرانجام گروه دیگری را شناسایی میکند و برای آنها هم برنامه ریزی میکند .


چهارم که خوانند اُهتوخشی

همان دستورزانِ با سرکشی

کجا کارشان همگنان پیشه بود

روانشان همیشه پر اندیشه بود

《گروه صنعتگران و پیشه وران》

*******

بدین اندرون سال پنجاه نیز

بخورد و بورزید و بخشید چیز


و حال بپردازیم به مهمترین پرسش هایی که تا کنون در باره ی این دسته بندی مردمان به وسیله ی جمشید پرسیده شده :


چرا جمشید چنین کاری میکند و ضرورت این کار چیست؟

آیا این کار یک پسرفت در زندگی آدمهاست یا یک پیشرفت ؟

آیا یکی این گروه ها بر دیگری برتری داشته ؟ و به گفته ای امروزی آیا این گروه ها در طول همدیگر بوده اند یا هم عرض بوده اند ؟

آیا بودن در یک گروه به معنی محصور شدن در یک گروه و ناچار شدن به بودن در آن گروه بوده یا اینکه کسی میتوانسته از یک گروه به گروه دیگر بپیوندد!؟

آیا بودن در یکی این گروه ها به مانع از داشتن یک زندگی خوب و راحت بوده ؟

و آیا این کار به گونه ای تبعیض گذاشتن بین دسته های مردم و ارجمند شدن گروهی و از چشم افتادن گروهی دیگر میشد !؟


پیش از هر گفته ای بایسته است خوانندگان گرامی بدانند که جمشید این کارها را یک روزه و ناگهانی نمیکند بلکه ابتدا پنجاه سال در چند و چون کار این گروه ها اندیشه میکند و آنگاه آنها را از هم جدا میکند( و به آیین تر آن است که بگوئیم آنها را شناسایی میکند و به آنها هویت می بخشد) ؛

همچنین جمشید پس از گروه بندی نیز برای آنکه بداند برنامه ریزی انجام شده بازخورد درست داشته و به پیشرفت آن گروه ها انجامیده ( کسی چه میداند ) شاید برای آنکه به درستی بداند که این کار سودمند بوده و آنگونه که او پیش بینی کرده سبب پیشرفت آدم میشود باز هم پنجاه سال آنها را زیر نظر دارد. پس به راستی که این کار نه با یک دستور ناگهانی ، که با برنامه ریزی و دیدن و فراهم کردن پیش زمینه ها و سپس هم با نظارت و به آیین انجام شده است .


و اما در باره ی چرایی فراهم کردن چنین گروه هایی :

۱. همین امروزه هم یک گروه ؛ دسته و هتا شخص! ؛ تنها با پیدا کردن یک《نام》 《هویت》 پیدا میکند. هتا در دنیای امروز هم می بینیم که 《صنف ها》 همین که 《نام》 پیدا میکنند ؛ هویت پیدا میکنند و بسیاری چیزها در باره ی آنان روشن میشود.

در دنیای امروزه هم با شنیدن نام گروه هایی مانند؛ فرهنگیان ؛ دانش آموزان؛ کشاورزان و ... می شود در باره ی آنها به گفتگو نشست ؛ قانون گذاری کرد ؛ از کارکردهای آنها گفت ؛ مشکلات شان را پیگیری کرد و هزاران کار دیگر از این دست .

و اینجا روشن میشود این میشود که این کار جمشید آن هم در چندین هزار سال پیش ؛ به راستی یک شاهکار اندیشمندانه و درست بوده .

از دیگر خوبیهای این کار جمشید میتوان به هم افزایی باشندگان یک گروه با هم ؛

جلوگیری از دخالت گروه ها در کار همدیگر ؛ انتقال تجربه از یک نسل به نسل دیگر و ... نام برد .

من هرگاه که در باره ی این گروه بندی جمشید و ارزشمندی آن سخن گفته ام یک نمونه ی امروزی آن را نیز بله زبان آورده ام . ارجمندانی که به شیراز رفته باشند میدانند که در کنار ارگ شمار فراوانی بستنی فروشی هست که در آن میان بیرون یکی از بستنی فروشی ها همواره صف خریداران دیده میشود . و خریداران حاضر میشوند که مدت زمانی را در صف بمانند و انتظار بکِشند و از این بستنی فروشی خرید کنند . در حالیکه در کنار دست همانجا بستنی فروشی هایی هست که میشود بدون آنکه در صف ماند و انتظار کشید از آنها بستنی خرید.

و دلیل اینکه این بستنی فروشی ویژه اینگونه گل کرده و خریدار دارد تنها یک چیز است :


اینکه صاحب آن بستنی فروشی چندین نسل است که آنرا نگه داشته اند و دانش چگونگی تهیه بستنی از پدر به فرزند رسیده ‌و در تهیه ی بستنی ویژه ی خود ؛ فوت کوزه گری را در دودمان خود رازگونه نگه داشته اند .

اگر به ژرفی بیاندیشیم ؛ خواهیم دانست که در دوره ی جمشید که نه دانشگاه بوده و نه جایی برای آموزش و آموختن یک پیشه ؛ چه کاری ارزشمندتر از آنکه پسر دانسته های پدر در باره ی پیشه اش را از همان آغاز کودکی بیاموزد و پس از چند نسل دامپروران؛ صنعتگران و جنگجویانی پدید آیند که نماینده و بروز دهنده ی دانسته های پیشینیان خود بوده اند و به خوبی از پس آن بر می آمده اند !!

*******

آیا بودن در یکی از این گروه ها سبب میشده که باشندگان در لن گروه هر اندازه هم زحمت بکشند و کار کنند نتوانند ثروتمند شود و مال و خواسته ی بسیار به هم بزنند!؟ بدون تردید خیر .در آن زمان هر کسی به اندازه ای که کار میکرده درآمد داشته ؛ برای آنکه نا در هیچ کجای شاهنامه نمی بینیم که کسی از اینکه در

یکی از این گروه هاست گله مند باشد و بودن در لن گروه را سبب نداری و درویشی خود بداند و نمونه ی روشنتر این گفته نیز همان داستان موزه فروش و کسرا نوشین روان است که آن اندازه مال و ثروت دارد که به شاه وام میدهد .


افزون بر اینها ما در جای جای شاهنامه میخوانیم که پادشاه خود را نگهبان مال و گنج و دارایی مردمان میشمارد. پس هر کسی میتوانسته با کار و تلاش ثروتمند شود خواه در گروه کشاورزان بوده باشد و خواه در گروه صنعتگران و یا هر گروه دیگری . و بدیهی است که دارا شدن بسته به تلاش و کار و تن پرورها و آنان که کاهلی میکرده اند و میکنند داستانی دیگر دارند .


آیا باشندگان در یک گروه تا همیشه ناچار به بودن و ماندن در آن گروه بوده اند و نمی توانسته اند به گروه دیگر بروند !؟ باز هم خیر ؛ در شاهنامه نمونه های فراوان داریم که کسی از در یک گروه بوده و فرزندانش پیشه ی دیگری گرفته اند ؛ کاوه ی آهنگر فرمانده سپاه میشود و فرزندانش همچنین . بزرگمهر نمونه ی دیگری از این دست است . و میدانم که بسیاری از خوانندگان آشنای به شاهنامه این بخش چنین پرسشی خواهند پرسید که اگر اینگونه بوده پس چرا کسرا نوشین روان نمی گذارد تا فرزند آن موزه فروش دبیر شود!؟ که پاسخ این پرسش در واژه ی 《دبیر》 نهفته است و کارکردی که دبیران داشته اند . و ارتباطی به موضوع سخن ما که رفتن از یک گروه است به گروه دیگری ندارد . و در باره ی فرزند آن موزه فروش و دبیران خواهم نبشت.


و نیز در باره ی اینکه آیا این گروه ها همردیف (هم عرض ) بوده اند و یا در طول همدیگر !؟ نیز تا آنجا که از شاهنامه برمی آید و روایت های آن نامه ی ارجمند را میخوانیم ؛ هیچ یک از این گروه ها بر دیگری برتری نداشته و ارج و ارزش اجتماعی همه یکسان بوده . و تنها چیزی که هست این است که شاید در دیدگاه کسی ؛ جنگجو بودن کاری برتر از کشاورز بودن و یا پیشه ور بودن بنماید که این تنها یک دیدگاه شخصی است و افزون بر آن می بایست این مهم را فراموش نکنیم که در آن دوران ؛ آدم ها در کاری که از آن سررشته داشته اند و در آن وارد بوده اند موفق بوده اند . و اینکه اگر کسی از هنر جنگیدن سررشته نداشته و یا از صنعتگری و ... نمی توانسته آن کار را ادامه دهد و همانند دوره ی ما نبوده که هر بی هنری به خاطر داشتن پارتی جای هنرمند و دانایی را بگیرد. آن دوره دوره ی راستان بوده و به راستی چنین منشی داشته اند .

******

در باره ی اینکه آیا این کار به گونه ای تبعیض گذاشتن بین گروه ها و دسته های گوناگون مردم بوده ؟ و آیا با همین هدف انجام پذیرفته است !؟

برای پاسخ دادن به این پرسش بایسته است که بدانیم ؛

۱. همه ی مردم زیر فرمان یک پادشاه بوده اند

۲. وجود هر کدام از آن گروه ها برای ادامه ی راهی که آدم ها ( و پادشاه به عنوان نماینده و راهنمای آنها ) در پیش گرفته بود ؛ بایسته و لازم بوده

۳. فراموش نکنیم که جمشید شاه در ابتدای این کار ؛ هیچ کسی را وادار به پذیرفتن و یا درآمدن به یک دسته نکرده است . بلکه هر کدام از اینها از پیش همین کار و همین پیشه را داشته اند و جمشید تنها به آنان ( نام و به گفته ی گویاتر ؛ هویت ) بخشید . و هر کسی بنا به دریافت و توان خود پس از پدر پیشه ی او را ادامه میداد و در مواردی نیز از پیشه ای به پیشه ی دیگر میرفته .

ما در هیچ کجای شاهنامه نمی خوانیم که کسی چون کشاورز بوده ؛ از پیشه ور شدن او و یا از پرداختن او به کار دیگری جلوگیری شده .

و نکته ی بسیار مهم در این برنامه ی پیشرو و اندیشمندانه ی جمشید که کمتر به آن پرداخته شده ؛ جلوگیری از دخالت بیجای هر گروهی در کار گروه دیگری است.

و این را به روشنی در گفتار فریدن فرخ می بینیم ؛ آنجا که پی از به بند کشیدن دهاک به همگان میگوید :

سپاهی نباید که با پیشه ور

به یک روی جویند هر دو هنر

یکی کارورز و یکی گرزدار

سزاوار هر کس پدید است کار

چو این کار آن جوید آن کار این

سراسر پر آشوب گردد زمین !


روی دیگر و روشن تر این گفته ی فریدون فرخ این است : کسی که سالهای بسیاری را به سپاهیگری( یا کشاورزی و یا پیشه وری) پرداخته و از زیر و بم آن آگاه است و در آن کار استاد است ؛ نباید در پی آن باشد که نقش دیگری را بازی کند ؛ چرا که کاری که او به شایستگی میتواند انجام دهد پدیدار است . پس نباید در پی آن باشد که دست به کاری بزند؛ در کاری دخالت کند که هیچ سررشته ای از آن ندارد .

و سخن پایانی اینکه آن گروه بندی مردمان در دوره ی جمشید پیشدادی یکی از پیشرو ترین و کارآمد ترین برنامه هایی بود که از سر خردورزی به انجام رسید و هتا در زمانه ی ما هم این گروه بندی کارآمدی های بسیار دارد اگر از آن به درستی و به آیین از آن بهره بگیرند .



مهرداد پارسه

اسفندماه سال ۱۴۰۱ خورشیدی


مانا باشید و به روزگار امیدوارم 🌹🌹

10 views0 comments
bottom of page