top of page

زنان پادشاه: پوران




سپه تیغها بر کشیدند پاک

برآمد شب تیره از دشت خاک

همه شب همی خنجر انداختند

یکی از دگر باز نشناختند

همی این از آن بستد و آن ازین

یکی یافت نفرین دگر آفرین

پراگنده گشت آن سپاه بزرگ

چومیشان بد دل که بینند گرگ

فراوان بماندند بی شهریار

نیامد کسی تاج را خواستار


به دنبال کسی از نسل پادشاهان می گشتند ولی هیچ کسی را پیدا نمی کردند تا مسئولیت پادشاهی در دوران اغتشاش را برعهده بگیرد تا اینکه زنی بنام پوران دخت این مسئولیت را می پذیرد. پوران دخت در خطبه ی پادشاهی می گوید که من به درویشان از گنج شاهی خواهم پرداخت و نمی گذارم مردم در رنج بسر ببرند چون می دانم از رنج مردم به من هم آسیب خواهد رسید. من دست بدخواهان را از کشور کوتاه می کنم

بجستند فرزند شاهان بسی

ندیدند زان نامداران کسی

یکی دختری بود پوران بنام چو زن شاه شد کارها گشت خام بران تخت شاهیش بنشاندند بزرگان برو گوهر افشاندند چنین گفت پس دخت پوران که من نخواهم پراگندن انجمن کسی راکه درویش باشد ز گنج توانگر کنم تانماند به رنج مبادا ز گیتی کسی مستمند که از درد او بر من آید گزند ز کشور کنم دور بدخواه را بر آیین شاهان کنم گاه را پوران دخت به دنبال پیروز خسرو که در واقع قاتل اردشیر بوده می گردد و عاقبت به او دست می یابد. پیروز خسرو را پیش پوران می برند و او در واقع انتقام کشتن اردشیر را از پیروز خسرو به بدترین وجه می گیرد. کره ای از آخور میاورند و پیروز خسرو را بر آن کره می بندند و آن کره را می تازانند تا اینکه پیروز خسرو از جراحات وارده که در طی افتادن و بلند شدن کره به او وارد شده جان می سپارد نشانی ز پیروز خسرو بجست بیاورد ناگاه مردی درست خبر چون به نزدیک پوران رسید ز لشکر بسی نامور برگزید ببردند پیروز راپیش اوی بدو گفت کای بد تن کینه جوی ز کاری که کردی بیابی جزا چنانچون بود در خور ناسزا مکافات یابی ز کرده کنون برانم ز گردن تو را جوی خون ز آخر هم آنگه یکی کره خواست به زین اندرون نوز نابوده راست ببستش بران باره بر همچوسنگ فگنده به گردن درون پالهنگ چنان کرهٔ تیز نادیده زین به میدان کشید آن خداوند کین سواران به میدان فرستاد چند به فتراک بر گرد کرده کمند که تا کره او را همی‌تاختی زمان تا زمانش بینداختی زدی هر زمان خویشتن بر زمین بران کره بربود چند آفرین چنین تا برو بر بدرید چرم همی‌رفت خون از برش نرم نرم سرانجام جانش به خواری به داد چرا جویی از کار بیداد داد پس پوران دخت وقتی که اوضاع خراب بود و هیچ کسی نمی خواست مسئولیت قبول کند پا به میدان می گذارد و شرایط را 180 درجه تغییر می دهد. اما اجل به او مهلت نمی دهد و در عرض یک هفته بیمار می شود و جان می سپارد اما از او نام نیک باقی می ماند. چگونگی کشته شدن او هم مشکوک به نظر میاید. اینکه او را احتمالا کشته اند و از نام نیک او می شنویم مصرعی که در ابتدای این بخش آمد، "چو زن شاه شد کارها گشت خام" در واقع نفی شده چون برعکس آنچه در بیت گفته شده فقط درعرض شش ماه کارها با وجود پوران دخت درست می شود. یادداشتی به خود_ بیت الحاقی؟ همی‌داشت این زن جهان را به مهر نجست از بر خاک باد سپهر چو شش ماه بگذشت بر کار اوی ببد ناگهان کژ پرگار اوی به یک هفته بیمار گشت و بمرد ابا خویشتن نام نیکی ببرد چنین است آیین چرخ روان توانا بهرکار و ما ناتوان


متن کامل این پست را در لینک زیر بخواهید

https://sharp-pencils.blogspot.com/2021/02/264.html



bottom of page