چند وقتی هست که نوشته ای با عنوان 《پَرِ سوم را آتش می زنیم》در فضای مجازی به چشم میخورد و از گروهی به گروه دیگر و از بخشی به بخش دیگر فرستاده می شود
بدون آنکه بخواهم در باره ی هدف منتشر کنندگان این فرسته داوری کنم ؛ میخواهم به چند نکته ی (شاهنامه ای) که در آن متن آمده بپردازم .
نخست متن فرسته :
********
رازِ بزرگ فردوسی
وقتی زال میخواست از سیمرغ خداحافظی کند، سیمرغ سه پَر از پَرهای خود را به زال میدهد و میگوید:
هر وقت در تنگنا قرار گرفتی پرها را به آتش بکش تا من به یاریات بشتابم.
سالها میگذرد...
رودابه، همسرِ زال، رستم را آبستن میشود و ناتوان از وضعحمل در بستر مرگ می افتد، زال هراسان اولین پر سیمرغ را به آتش می کشد، سیمرغ به یاری همسر و فرزندش میآید و از مرگ میرهاندشان.
زال در اواخر عمر و قبل از مرگش دو پر دیگر را به رستم می دهد تا در تنگنا آنها را به آتش بکشد...
سالها می گذرد و رستم در جنگ با پهلوانی به نام اسفندیار دچار زخمهای فراوان میشود و مستاصل از شکست او...
رستم پر دوم را به آتش می کشد، سیمرغ آشکار می گردد، رستم را درمان می کند و راز شکست اسفندیار را برملا مینماید، رستم پیروز می شود...
اما راز سر به مُهری که فردوسی قرنهاست آن را پنهان کرده، اینجاست;
فردوسی تکلیف پر سوم را مشخص نکرده، در هیچ جای شاهنامه نشان و خبری از پر سوم نیست و سرنوشت پر سوم در پرده معماست!
هنگامی که رستم در هفتخوان، در نبرد دیو سیاه و سپید گرفتار می گردد،و یا در رزم اول از سهراب شکست می خورد، پر سوم را به آتش نمیکشد.
حتی هنگامی که در چاه شغاد نابرادر به تیرهای زهرگون گرفتار میآید، کشته میشود، ولی پر سوم را به آتش نمیکشد!
چه چیز با ارزش تر از جانش که مرگ را میپذیرد، ولی پر سوم را نگاه می دارد!؟ چرا؟
رستم پر سوم را به چه کسی سپردهاست؟
پر سوم باید به دست چه کسی برسد؟ و در چه زمانی به آتش کشیدهشود؟
فردوسی با هوشِ تاریخی و جامعهشناسش، پیشبینی روزهای تیرگون میهنش را نموده بود،
او نیک میدانست گردش گردون بر ایرانیان روزهای همدیسِ حاکمیتِ ضحاک را بازمیآورد؛
فردوسی در تعبیری عاشقانه و رازآلود، صبح امیدِ رهاییبخش از تیرهبختی ایرانیان در هر دورهای از این تاریخ را، درصدفی مکتوم قرار داده است.
ایران خانهی سیمرغ است و ما نوادگان رستم و زالیم...
سومین پر سیمرغ را به آتش خواهیمکشید، تا سیمرغ خِرد و شادی و سعادتمندی، از پس این ظلام وحشت و تیرهروزی بر فلات ایران لبخند بزند.
ما وارثان پر سوم سیمرغیم...
******
و اما نکته هایی که علاقمندان به شاهنامه و نیز هر هر کسی ؛ پیش از فرستادن این نوشته می بایست بدانند :
نخست : بر خلاف آنچه در پایان این فرسته آمده؛ استاد ابتهاج هرگز چنین چیزی ننوشته و نخستین نشانه ی نادرستی و نامعتبر بودن این نوشته ؛ بهره بردن از نام جناب ابتهاج برای باورپذیری آن بوسیله ی خوانندگان است .
دیُم : گمان میکنم که دوستان ارجمند و علاقمندان به شاهنامه با بنده هم رای باشند که نخستین و شاید یکی از مهمترین وظایف ما به عنوان وارثان میراث بی مانند و گرانبهای فردوسی ؛ امانتداری است ؛ امانتداری به این معنا که به هیچ وجه اجازه ندهیم تا تحریفی در آن صورت بپذیرد ؛ کوشش کنیم تا نوشته ها و نیز رویدادهای تعریف شده در شاهنامه را ؛ همانگونه که فرزانه ی توس گفته است بخوانیم و بنویسیم و برای دیگران بازگو کنیم .
و یکی دیگر از مهمترین ایرادهایی که به این نوشته وارد است ؛ این است که دانسته یا نادانسته ؛ مطالبی را نوشته است که در شاهنامه نیست و یا به گونه ی دیگری آمده و حتی برخی رویدادها را بر خلاف آنچه در شاهنامه آمده ؛ به رشته ی تحریر در آورده است .
لطفا به این بخش ها از آن نوشته توجه فرمائید :
《وقتی زال می خواست از سیمرغ خداحافظی کند( سیمرغ سه پر از پرهای خود را به زال می دهد) و .....》
《زال در اواخر عمر خودش و قبل از مرگش دو پر از پرهای سیمرغ را به رستم میدهد 》
《رستم به هنگام جنگ با اسفندیار پر دوم را به آتش می کشد 》
دوستانی که با شاهنامه آشنایی داشته باشند به خوبی میدانید که این عبارت ها همگی اشتباه هستند
نوشته ی درست در باره ی آنها بر پایه ی آنچه در شاهنامه آمده چنین است :
هنگامی که سیمرغ میخواهد زال را پیش سام ببرد :
ابا خویشتن بَر (یکی) پَر من
خجسته بود سایه ی فر من
پس ؛ ایراد سیُم : زال تا سالهای سال پس از مرگ رستم زنده بوده ؛ و نه تنها در شاهنامه هیچ اشاره ای به مرگ زال نمیشود ؛ که در دیگر منظومه های حماسی مرتبط با آن( بهمن نامه و فرامرز نامه) هم چنین چیزی نوشته نشده است .پس این بخش که :( زال به هنگام مرگ دو پر از سیمرغ را به رستم میدهد) نه تنها یک داستان من درآوردی است بلکه به روشنی نشان میدهد که اگاهی نویسنده یا نویسندگان این فرسته تا چه اندازه از شاهنامه کم بوده است .
ایراد چهارم : به هنگام نبرد رستم با اسفندیار کسی که سیمرغ را فرا می خواند زال بوده است نه رستم ؛ و به طور کلی در شاهنامه تنها کسی که سیمرغ را فرا میخوانده زال بوده و نه هیچ کس دیگری . که این بخش نیز بیش از پیش نشان دهنده ی آگاهی کم نویسنده ی این فرسته از شاهنامه بوده .
ایراد پنجم : بر پایه ی آنچه در شاهنامه به روشنی آمده ؛ سیمرغ دو بار و هر بار 《 یک پَر》 به زال داده است :
( پر نخست )
به هنگام آمدن سام به کوه البرز برای بردن زال ؛ سیمرغ یک پر به زال میدهد
ابا خویشتن بر یکی پر من
خجسته بود سایه ی فر من
( پر دوم )
به هنگام زاده شدن رستم وقتی که رودابه ی ماهرو به سختی می افتد زال به ناچار ؛ لختی از آن پر نخست را می سوزاند تا سیمرغ را خبر کند :
بدین کار دل هیچ غمگین مدار
که شاخ برومندت آمد به بار
بگفت و یکی پر ز بارو بکَند
فگند و به پرواز بر شد بلند
بجز این دو بار ؛ در هیچ کجای شاهنامه هیچ نشانه ای از اینکه سیمرغ پر دیگری به زال یا کس دیگری داده باشد؛ وجود ندارد .(۱)
و نیز بر پایه ی آنچه در شاهنامه آمده است ؛ کارکرد این پرها بدین گونه بوده است که زال با سوزاندن لختی از پر نخست که از سیمرغ گرفته ؛ سیمرغ را فرا میخوانده ؛
و از پر دیُم برای مالیدن بر روی زخم و یا مالیدن دارو بر روی زخمها بهره می برده
*******
پس از انتشار این نوشته ی پر سوم در فضای مجازی ؛ از سوی دوستداران شاهنامه ؛ نوشته هایی در پاسخ به آن منتشر شد که خود آن پاسخ ها نیز خالی از ایراد و اشتباه نبودند .
یکی گفته بود که ( چه اهمیتی دارد که سیمرغ به زال دو پر داده باشد یا صد پر ؛ مهم کیفیت و کاربرد پرها بوده )
و این پاسخ از آن جهت ایراد دارد که ( کیفیت و کمیت با هم ارتباط تنگاتنگی دارند و چنانچه چیزی از نظر کاربرد و کیفیت دارای اهمیت بالایی باشد ؛ بدون تردید از نظر کمی نیز به همان اندازه دارای اهمیت است )
و نیز کسی نوشته بود که ( زال یکی از پر ها را می کوبیده و به عنوان دارو و مرهم بر زخم می گذاشته) در حالیکه به هیچ وجه چنین چیزی در شاهنامه نیست و شیوه ی به کار بردن پر ها به همان گونه ای بوده که پیشتر نوشتم .
و سرانجام دوستان جان بهتر میدانند که
نوشته ای که بر پایه ی چند رویداد نادرست بنا شده باشد نمی تواند بن مایه ی بروز بک رویداد درست و تاثیر گذار باشد
مانا باشید و شادمان
مهرداد پارسه
آذر ماه سال ۱۴۰۰ خورشیدی
🌺🌺🌺🌺
(۱) : البته در فرامرزنامه در باره ی دیدار سیمرغ و فرامرز داستانی گفته شده که موضوع نوشته ی مورد نظر ما نبوده ؛ پس به آن پرداخته نشد
سپاس ویژه از اینکه مطلب را به این خوبی توضیح دادین. البته به عنوان کسی که اهل نوشتن هست، مشکلی به پر و بال دادن به متنی معروف و تکیه بر آن برای عنوان مطلبی دیگر نمیبینم. البته که نباید به نوشته جدید به عنوان آنچه که در متن اولیه آمده اشاره کرد. مورد پر سوم جالب و تامل برانگیز هست واب نه به عنوان نوشته فردوسی.. خلاقیت نگارنده این متن را میپسندم.
شهیره