ارجمندانی که شاهنامه را خوانده باشند و به درستی با دیدگاه های ژرف و انسانی فرزانه فردوسی آشنا باشند میدانند که در باور آن نیکنام نیک اندیش ارزشهای انسانی و ارجمندی انسانها با هر باور و دیدگاهی (تا آنگاه که دیدگاه او آزار و رنج دیگران را در پی نداشته باشد) ؛ پایگاه و جایگاهی والا دارد .
خواندن شاهنامه افزون بر آنکه برای خواننده آرامش و آهستگی و شادمانی درونی ویژه ای را به همراه دارد ؛ دیدگاه های تازه ای در باره جهان و انسان و بسیاری پرسشهای بنیادین دیگر (همانند چیستی فلسفه ی زندگی ) ؛ در برابر او پدیدار میکند .
چندی پیش سروده ای از سراینده ی ارزنده ی افغانستانی ؛ غفران بدخشانی ؛ دست به دست میچرخید که به راستی گفته هایی《دلی》 و تاثیرگذار در آن نهفته است .
یکی از نمودهای زیبای این سروده این است که ایشان سروده اش را بر پایه ی گفته ها و داستان هایی که فرزانه فردوسی در شاهنامه ارجمند آورده اند ؛ گفته بود و از رگ و ریشه ی یکسان دو ملت سروده بود . و پی آمد آن من نیز بر آن شدم تا پاسخی هم راستا با سروده ی ایشان بنویسم .
این روزها که داریم به روز ۲۵ اردیبهشت ماه ؛ روز بزرگداشت فرزانه فردوسی خردمند نزدیک میشویم ؛ و به پاسداشت نام و نشان بلند آوازه ی فردوسی بزرگ هر دو سروده را به پیشگاه فردوسی بی همال و خوانندگان ارجمند دوستان شاهنامه تقدیم میکنم .
*******
نخست سروده ی آقای غفران بدخشانی ؛ شاعر افغانستانی :
درود ای همزبان، من از بدخشانم
همان مازندرانِ داستانهای کهن
آن زادگاه این زبان ناب اجداد و نیاکانت
تو از تهران، من از کابل
من از زابل، من از سیستان
تو از مشهد ز غزنی و هَریوایَم
تو از شیراز و من از بلخ میآیم
اگر دست حوادث در سر من تیغ میکارد
و گر بیداد و استبداد میبارد
نوایَم را اگر دزدیدهاند از من
سکوت تیرهای در خانهی خورشید گُستَرده است گر دامن
سیه پوشان نیکاندیش و فوج ِ سَر بداری در رگانم رخش میرانند
مرا بشناس
من آنم که دِماغم بوی جوی مولیان دارد
و آمویی میان سینهام پیوسته در فریاد و جریان است
و در چین ِ جَبین مادرم روح ِ فَرانک میتپد
از روی و از مویش فُروهر میتراود، مهر میبارد
و سام و زال سام و رستم و سهراب و آرش را
منُ این پاککیشان کمانکش را
به قول رازهای سینهی ِ تاریخ پیوندی است دیرینه!
نگاهم کن، نه!
نه با توهینُ با تحقیرُ با تصغیر
نگاهم کن، نگاهت گر پذیرد برگ سیمایم
ز بومسلم و سِیس و بو مقنع صورتی دارد
درست، امروز شرح داستانُ داستان با توست
و اما استخوان قهرمان داستان با من
تو گر نامی، نشانم من
تنت را روح و جانم من
من ایرانم!!
خراسان در تن من میتپد
پیوسته در رگهای ِ من جاری است
بشناسم
بنی آدم گر از یک گوهرند
ما را یکیتر باشد آن گوهر
درود ای همزبان
من هم از ایرانم
*غفران بدخشانی
***************
و پاسخی که من برای این سروده نوشته ام :
🌹《 تو را من می شناسم》🌹
درود ای هموطن ؛ هم کیش ؛
(هم انسانِ) دیرینم !
تو را من می شناسم
از غم جانکاه و زیبایت ؛
از طنین آشنای واژه هایت
تو را من از زلالِ پاک رودابه ؛
خرد ورزی مهراب ؛
از نجابت های سیندخت
تو را از سام سنگی ؛ رنج کیخسرو .
جانفشانی های رستم در میان صحنه ی ناورد!
تو را از بلخ بامی ؛ کابل و زابل؛
تو را از یادگاری های پاک پاک اندیش ؛ سیاوخش رد و موبد...
تو را من می شناسم...
اگر بین من و تو مرز افتاده است ؛
اگر دستان اهریمن
میان ما چنین ؛
دیوار آورده است
جاودان فرزانه ی تاریخ ایران
از برایم حرف ها گفته است ؛ در شه نامه ؛ از کابل..
گفته است از ( ماخِ *) سالار ؛ آن هریوه ی نیک و پاک آئین ؛....
و فرموده است از ؛
زال زر و رودابه ی زیبا....
و از شیراوژنی بخرَد
-که یک نیم از وجودش را هوای پاک آن سامان سرشته- : رستم دستان
تو را من می شناسم ؛ دوستت دارم
تو را آنگونه از عمق وجودم دوست میدارم
که بخشی از وجود میهنم ایران ؛
تو را هرگز جدا از خود نمیدانم
منم فرزند آن اعجوبه ی تاریخ
پیر پرنیان اندیش
خرد ورز یگانه
فردوسی نیکو سخن
که با ما حرفها گفته است ؛
از دوران و تاریخ
از ؛ به آئین نیک اندیشانِ پیشین ؛ از نیاکان :
که ما چون شاخه های یک نکو رُسته
درخت بارور
که دانش را به سان ساقه دارد ؛
برگ و بارش را خِرَد
واندیشه اش ؛ کردار نیک است
و در آن ؛ پندار و گفتارش
به نیکی راه می یابد...
تو را من از حکایت های
شه نامه ؛
سخن های حکیم توس
از لابلای رزم های رستم دستان
از حکایت های زیبای قباد
و
جانفشانی های گیو و ؛
طایفه ی° کشوادگان...
از نهال رسته از خون سیاوش ؛
از نفیر ناله ها ی رستم هرمزد در میدان قادس*
وز نامه های پادشاه نیک سیرت ؛ یزدگرد ؛ در واپسینِ روزگاران سرافرازی
و
از همین غمنامه ی زیبا
که خواندی با دلی پر درد
می شناسم ؛ می شناسم
هرات و کابل و ایلام و کرمان
بندر و بلخ و بدخشان
یا سمرقند و نشابور و بخارا
شاخه های رسته از آیین نیکوی همین خاک و همین آب اند .
دستهامان دور ؛ شاید
اما قلبمان نزدیک نزدیک است
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
《مهرداد پارسه》
آبانماه ۱۴۰۰
سپاس از پست پر مغز و درود بر هر دو شاعر ما. هم غفران بدخشانی دوست افعان و هم مهرداد پارسه
موفق باشین
شهیره